عنوانی در ذهن نبود...

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

ای پر از آرزوهای فیلم های خندان 

بگو و ندان 

بگو

از روزمره های جذاب برای وقت غذا

از قرص های لاغری، نه از شبهاتت 

نه از سوالات مربوط به قدر و قضا 

بگو و ندان 

ندان که با دانستن راهی جز راه صادق نداری 

همه جا پر از گوسفندان در حال چرا 

تو هم که پر از هیچ راهی و فقط فراری 

تو را به هرچه مشکوکی قسم ندان 

ندان و بگو 

تو هم از معشوق های سابق خائنت بگو 

از عشق با سکس و خیانت بگو 

از عمل بینی و گونی و فلان و فلانجا بگو 

از تبلیغ های بیخود 

از اینجا و آنجا بگو 

ولی هر چه میگویی هیچ وقت ندان 

ندان و باور کن که معادله 

همواره که در هر آرایش است 

بی نظمی و پوچی و خستگی اش 

همچنان رو به افزایش است...


پ.ن. شعر از مجتبی ماهر


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۲ ، ۲۲:۴۹
مجتبی ماهر